برگزاری همایش دریاچه ارومیه، چه سودی به حال دریاچه داشت؟
دنیزنیوز: برگزاری همایش بین المللی دریاچه ارومیه در آذرماه سال جاری در شهر ارومیه چه تأثیری و یا چه دستاوردی در راستای احیای دریاچه مزبور داشته یا نداشته و یا فقط برای خالی نبودن عریضه بوده؟... مسأله است که کسی با آن کاری ندارد و برخی مسئولان در این موضوع فقط به حاشیه های تبلیغاتی دامن می زنند، از جمله جناب مدیر کل حفاظت محیط زیست آذربایجانغربی که گفته: برگزاری همایش بینالمللی دریاچه ارومیه سبب جلب توجه دانشمندان و نخبگان جهانی به این امر شده است!!
به گزارش خبرگزاری فارس از ارومیه حسن عباسنژاد پیش از ظهر امروز در جلسه ستاد راهبردی دریاچه ارومیه، اظهار داشت: برگزاری همایش بینالمللی دریاچه ارومیه با شرکت 300 میهمان داخلی و 18 میهمان خارجی سبب ایجاد جو مثبت نسبت به فعالیتهای انجامگرفته در این بخش شد....
.......
دنیزنیوز: باز هم سؤال این است که بالاخره این حرفها چه سودی به حال دریاچه رو به مرگ دارد؟!
متن کامل این نوشته را در سایت دنیزنیوز: wwwdaniznews.ir بخوانید
حالا چرا؟ (سرمقاله دو هفته نامه دنیز، شماره 26، مورخ 20.9/91 )
همایش رسمی دریاچه ارومیه با حضور مهمانانی از خارج و داخل بالاخره پس از کش و قوسهای چندین ساله در شهر ارومیه برگزار شد (18 الی 20 آذر 91) اما حالا که گزارشها از میزان خشک شدن این دریاچه وحشتناک است و سالهاست که فریاد وا دریاچه با اهداف مختلف از همه جا بلند شده، معلوم نیست این همایش چه محلی از اعراب دارد و یا چه نفعی به حال دریاچه داشته باشد. به گفته استاندار محترم در مراسم افتتاحیه همایش، کار گروه دریاچه ارومیه از سال 88 در هیئت دولت تشکیل شده و ریاست آن به معاون اول رئیس جمهور و دبیری اش به رئیس سازمان محیط زیست سپرده شده بود. خب، پس همایش دریاچه، چالش ها و راهکارهای آن چرا اینقدر دیر برگزار می شود؟ و حالا که آفتاب دولت دهم به لب بام رسیده، چنین اقدامی صورت می پذیرد، اگر مثلاً پارسال چنین اتفاقی می افتاد، بهتر نبود؟ ظاهراً در آیین افتتاحیه کسی به این سؤال پاسخ نداد. در سال 90 و در مقابل برخی اعتراضات نسبت به خشک شدن دریاچه ارومیه، مسئولان این دست و آن دست کردند و نمایندگان مجلس هم فرصت را مغتنم شمرده، خواستند با فریب مردم از آن آب گل آلود برای خود ماهی بگیرند، شعرا شعرها سرودند، پژوهشگران مقالات خنثی نوشتند، سرمقاله بافان مقولاتی به نرخ روز نگاشتند و همه یک صدا به مسئولان تاختند و متهم کردند که چرا در امر احیای دریاچه کوتاهی می کنند؟ و ... در این میان البته نه کاری اساسی برای احیای دریاچه صورت گرفت و نه حتی گزارشی برای مردم ارائه گردید که چه اقداماتی انجام می گیرد. حتی در برخی مطبوعات و محافل این مسأله مطرح شد که چرا به سمنان که از روز ازل کویر بود، آب کشی و آب رسانی انجام یافت، اما تدبیری به حال دریاچه ارومیه که دارد خشک می شود، نمی اندیشند؟ ... با تمام این قضایا دریاچه ارومیه مظلومانه خشک می شد و هر روز لشکر خشکی بی رحمانه به تن آن می تاخت و هر لحظه نمک کویر در سواحل دریاچه دامن می گسترد و دریاچه را عقب می راند و دایره اش را کوچک تر و کوچک تر می کرد و فاجعه دریاچه رفته رفته بدتر می شد و ... آیا این همایش دیرهنگام و خوانش مقالات علمی و ارائه راهکارهای آکادمیک، این مرده نیمه جان را نجات خواهد داد؟ یا هدف از همایش آن است که مسئولان محترم بگویند: دولت در راستای احیای دریاچه بی خیال نبوده، فلان اقدامات را انجام داده است؟ ... و چنین هم گفتند. اما ظاهراً خیلی دیر شده است.
انسان بی اختیار یاد این شعر معروف مرحوم شهریار می افتد:
آمدی جانم بقربانت، ولی حالا چرا؟
بی وفا، حالا که من افتاده ام از پا، چرا؟
بقیه شعر البته صدق نمی کند، چرا که به نظر می رسد این همایش نوشدارو نیست که بعد از مرگ سهراب دریاچه آمده باشد! بلکه بیشتر برای خالی نبودن عریضه است.
دیگر عرضی نیست جز اینکه از زبان شاعر دوره مشروطه که می گفت:»کار ایران با خداست» بگویم کار دریاچه با خداست!
مدیر مسئول
(سر مقاله دو هفته نامه «دنیر» شماره 25 – مورخ 1/9/91)
اول – در خبرهای مربوط به ارومیه که هر روز از زبان اولیای شهر: جناب استاندار و شهردار و فرماندار و اعضای شورای شهر و سایر مسئولان محترم مطالبی امیدوار کننده در رسانه ها انتشار می یابد و هر خواننده و شنونده ای را تا حدی دلگرم می سازد و انسان باور می کند که بالاخره تغییر و تحولی در این شهر فراموش شده دارد رخ می دهد و این باور زمانی قانع کننده تر می شود که می بینی کنار و گوشه های شهر را می کوبند و ساخت و سازی در جریان است و ... الخ. آن وقت می گویی شکر خدا، بالاخره در شهر ما هم جداً کاری انجام می پذیرد و انگار این شهر از سرقفلی برخی نیروها و نظارتهای ویران کننده به در آمده است، ... اما وقتی به گذشته ها فکر می کنی، شک و دلهره ای در گوشه ی دلت می لغزد و نگرانت می کند که نکند ناگهان تغییری دیگر و بد سلیقگی تازه از سوی سرقفلی داران این شهر انجام پذیرد و کسانی که به گرمی مشغول کارند، یک شبه پرت بشوند به جایی که عرب نی می اندازد، آن وقت سر این شهر فلک زده باز هم بی کلاه می ماند و روز از نو و روزی از نو ... کما اینکه در چند سال اخیر چنین سؤ مدیریت و تصمیم گیریهای ویرانگری در این شهر نیمه بدبخت مشاهده شده که اغلب ریشه در اغراض شخصی سرقفلی داران محترم داشته است. باری من زیاد وارد معقولات نمی شوم!... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
دوم – به مسئولان محترم و شورای شهر و شهردار و نمایندگان و دیگر اعزّه و اجلّه عرض می شود که آقایان و خانمها، شهر ارومیه فقط خیابان مدرس و درستکار و دیگر مناطق بالاشهری نیست، کمی هم به آبادانی محلات و مناطق و خیابانهای محروم و به قول معروف پایین شهری رسیدگی کنید و هزینه کنید، اگر برای مردم این مناطق هم نباشد، لا اقل در آستانه انتخابات به داد خود شما می رسد! مگر نه این است که اکثر آرای مأخوذه شما نمایندگان از همین مناطق و مردم بی چاره آن به دست می آید؟
سوم – برخی همایش های با خود و بی خود و برخی کنگره های بجا و بی جا در این شهر ارومیه و از بودجه های عمرانی و فرهنگی و فصل پنجمی و غیره! انجام می شود که به نظر می رسد هیچ ربطی به ارومیه ندارد... باری بگذریم از اینکه به ما ربطی دارد یا ندارد؛ اما هنوز هم کسی در این شهر به فکر »قطعه هنرمندان و فرهیختگان« نیست، از چند سال پیش مسئولان به دروغ چنین ادعا می کردند که گویا کار چنین قطعه ای را تمام می کنند و در شورای فرهنگ عمومی و شورای شهر و اداره فرهنگ و ارشاد و ... از این دروغها خیلی صادر می فرمودند و قمپز در می کردند و تبلیغات مصلحتی را می انداختند، اما تا خرشان از پل گذشت، دیگر حتی هنرمند جماعت را به اتاق ریاست شان هم راه ندادند و چند سالی گذشت و چندین استاندار و شهردار و فرماندار و مدیر فرهنگی و شورای شهر و ... آمدند و رفتند و حتی همایشی به نام شهر فرهنگی و تاریخی ارومیه برگزار شد ( البته در خلوت و برای پز دادن و ارائه گزارش به مسئولان بالا دست، نه برای خدمت به این شهر) و کسی نگفت که آیا در این شهر هنرمند و فرهیخته ای بوده یا نه؟ آیا الان هم پیدا می شود یا نه! چرا قطعه ای برای این جماعت در این شهر فرهنگی، مذهبی، تاریخی نیست.
ببخشید اگر دخالتی در معقولات کردیم یا فضولی در کار سرقفلی داران این شهر. غرض این بود که قبل از برخی تغییرات، بعضی ها حواس شان باشد و یک محاسبه النفسی با خود و خدا و مردم بکنند، بعد موقعیت شان را بسپارند به دیگران.
مصطفی قلیزاده علیار (مدیر مسئول)