سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تلخى این جهان شیرینى آن جهان است و شیرینى این جهان تلخى آن جهان . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
شعر ، دنیز ، آذربایجان ، ارومیه ، علیار ، قلیزاده ، مصطفی ، غربی ، امام ، ترکی ، علی ، ترکی ، شاعر ، دنیزنیوز ، حوزه ، هنری ، حسین ، اسلامی ، حمیدی ، غزل ، محمد ، حاج ، ایران ، فارسی ، باکو ، قرآن ، کتاب ، نشریه ، اسلام ، تبریز ، طنز ، کتاب ، عاشیق ، شهریار ، اکبر ، انقلاب ، مصطفی قلیزاده علیار ، نخجوان ، شهید ، سایت ، سید ، باکو ، اهل بیت ، ابراهیم ، سفر ، دریاچه ، فخری ، ادبیات ، تصویر ، خمینی ، دفاع ، رضا ، پیغمبر ، جمعه ، اسرائیل ، مقدس ، نامه ، مهدی ، حوزه هنری ، حمید ، صادق ، فاطمه ، پیامبر ، بهرام ، اکبر ، اهر ، فاطمه زهرا ، نارداران ، مقاله ، عاشورا ، عکس ، زهرا ، ترکیه ، کربلا ، همایش ، واقف ، ترکیه ، بسیج ، بیت ، جمهوری ، اهل ، انتظار ، امام علی ، ادبی ، در ، عراق ، صابر ، شهر ، شامی ، خامنه ای ، خدا ، دوستی ، زن ، سعید ، اسدی ، آیت الله ، امام حسین ، هنرمندان ، ورزقان ، هفته ، مردم ، موسیقی ، نقد ، قم ، محمود ، کانون ، امام خمینی ، جنبش ، جشنواره ، خاطرات ، حافظ ، حجاب ، حسنی ، حسن ، تاریخ ، سال ، رستمی ، شیخ ، عکس ، فرهنگی ، فرهنگ ، فضولی ، عید ، عشق ، سیاسی ، رمضان ، زبان ، سلیمانپور ، شاعران ، سوریه ، ترجمه ، تهران ، به ، حاج علی اکرام ، ایرانی ، آمریکا ، وبلاگ ، واحدی ، نویسنده ، مدح ، محفل ، مجلس ، مجتبی ، میرزا ، مرثیه ، مصر ، آمریکا ، آراز ، احمد ، استاندار ، اکرام ، حیدر ، تبریزی ، پیامبر اسلام ، سلبی ناز ، روز ، زندگی ، زینب ، رضوانی ، دو ، داستان ، صراف ، عظیم ، علی یف ، علیزاده ، علمیه ، علمدار ، فتح الهی ، فرانسه ، فلسطین ، فیلم ، شاهرخ ، شجاع ، دو هفته نامه ، دیدار ، رسول ، رجبی ، زلزله ، پیام ، بهمن ، حزب ، جواد ، ادب ، اردوغان ، آذربایجان غربی ، آثار ، مطبوعات ، مشهد ، مهدی موعود ، محمداف ، کانون ، نویسندگان ، هفته نامه ، هنر ، وطن ، ولی ، یاد ، هادی ، نوروزی ، نماز ، قیام ، کرکوک ، محسن ، مثنوی ، ماه ، مایل ، ملی ، آذری ، آزادی ، ارشاد ، از ، اسماعیل زاده ، انگلیس ، اورمیه ، اکرام ، جاوید ، حدیث ، حسینی ، حضرت ، بهرامپور ، بعثت ، روزنامه ، رهبری ، سعدی ، رباعی ، رزم آرای ، دینی ، دانشگاه ، شب ، غدیر ، غفاری ، علامه ، عرب ، عرفان ، فارس ، فرزند ، صمداف ، صادقپور ، صدر ، طلعت ، طلاب ، خوی ، دوزال ، رهبر ، بزرگ ، بیداری ، تبلیغات ، حمایت ، حماسه ، حاجی زاده ، جعفری ، توهین ، امین ، انتخابات ، انجمن ، امام زمان ، الله ، استاد ، اخلاق ، آیت الله خامنه ای ، آران ، آغدام ، آقازاده ، منظومه ، مسلمان ، مراغه ای ، مسئولان ، موعود ، موسی ، ماهر ، محمدی ، هریس ، یادداشتهای ، وفات ، یحیی ، یک ، کردستان ، کربلا ، نوروز ، نمایندگان ، وحید ، مایل اوغلو ، گرمان ، مولانا ، میلاد ، نباتی ، مسجد ، مرگ ، مرسی ، مسئول ، معلم ، آغری ، آذربایجانی ، اسلامگرایان ، اسماعیل ، ارمنستان ، ارمنی ، ارزشها ، اشغال ، باکو 10 ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :459
بازدید دیروز :833
کل بازدید :2883895
تعداد کل یاداشته ها : 881
103/2/15
12:5 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
قلیزاده علیار[263]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید شقایقهای کالپوش بچه مرشد! سکوت ابدی هم نفس ►▌ استان قدس ▌ ◄ نغمه ی عاشقی جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی سرچشمه همه فضـایـل مهــدی(ع) است ساده دل ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی ....افسون زمانه طراوت باران تنهایی......!!!!!! جـــیرفـــت زیـبا سارا احمدی بیصدا ترازسکوت... .: شهر عشق :. پیامنمای جامع شهر صبح ماتاآخرایستاده ایم سایت روستای چشام (Chesham.ir) وبلاگ گروهیِ تَیسیر منطقه آزاد محمدمبین احسانی نیا رازهای موفقیت زندگی مرام و معرفت یامهدی Dark Future امام خمینی(ره)وجوان امروز عشق ارواحنا فداک یا زینب سیاه مشق های میم.صاد مهاجر مردود دهکده کوچک ما گروه اینترنتی جرقه داتکو بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران هفته نامه جوانان خسروشهر آتیه سازان اهواز بیخیال همه حتی زندگیم عمو همه چی دان پـنـجـره صل الله علی الباکین علی الحسین تینا شهید آوینی Chamran University Accounting Association پدر خاک فقط خدا از یک انسان ع ش ق:علاقه شدید قلبی تبریک می گوییم شما به ساحل رسیدید!!!!! گاهنامه زیست جوک و خنده دهاتی دکتر علی حاجی ستوده قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی کشکول sindrela شیدائی تنها عاشقانه سیب آریایی نیروی هوایی دلتا ( آشنایی با جنگنده های روز دنیا ) به یاد تو آخوند مالخر و تمام طرفدارانش در سیستم حکومتی فروشگاه من قاضی مالخر یا قاضی طمع کار کدامیک ؟؟؟؟ پایگاه خبری،قرآنی، فرهنگی آذربایجان غربی عاشقانه زنگ تفریح

در بیان بی کرانگی شعر

شاهرخ رضوانی

مقدمه –در شماره های پیشین نشریه وزین دنیز، نوشتاری را با عنوان »وضعیت شاعرانگی« منتشر کردم و نظرگاه شاعران، محقّقان و پژوهشگران عرصه شعر و خلاقیت شاعرنه را در باب وضعیت شاعرانگی به اجمال از زبان ایشان نشان بیان داشتم. اینک در مقاله حاضر ادامه همان مقوله را به بیان دیگر از زبان بزرگان عالم سخن و اندیشه با دیدگاهی جدید پی می گیرم تا ماهیت شعر و چگونگی وضعیت شاعرانگی در بی کرانگی شعر بیشتر روشن تر شود.

نیما یوشیج شاعر نوپرداز و نو اندیش معاصر ایران در نشان دادن وضعیت شاعرانگی، سخنانی سرشار از ذوق و اندیشه دارد که می توان گفت حاکی از کشف و شهود شاعرانه خود اوست دارد وی می گوید: »شاعر جوهر هستی و هستی هر جوهری است. باید بتوانی برای بهبودی همسایه خود فکر کنی و احساساست مذهبی او درتو روشن بشود تا بتوانی یک مصری باشی، یک عرب بادیه نشین در حوالی نیزارها، و طراوت هنگام غروب های آن حوالی را به طور دلچسب درخود بیابی. در این صورت گذشته انسان، که عالم تاریخ باشد، باید بسیار زیبا درنظر تو جلوه کند و بکاوی در آن و با آن تخمیر شده احساسات خود را برانگیزی«.

نیما در جایی دیگر می گوید: »ماهیت اصلی شعر نیرویی است که ما را در ابراز اندیشه های خود قدرت می دهد. احساسات و عواطف مربوط به طرز زندگی هستند که کم و بیش، با شعر شاعر بعداً هم پا می شوند«.

 نیما در آخرین بند شعر «ماخ اولا» چنین می سراید:

فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر/

فریاد من رسا/

من از برای راه خلاص خود و شما

فریاد می زنم/فریاد می زنم.

منوچهر آتشی شعر را درخت گلگون شعله ای می داند:

شعرم از جنس گیاه و آتش است /

سرو است/ که صدای بلند مغروری دارد.

و فرسوده که شود/ درخت گلگون شعله خواهد شد.

فروغ فرخزاد شعر را صدای ماندگاری می داند که پژواکش تا ابد در سینه ها طنین خواهد انداخت:

صدا، صدا، تنها صدا/

صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن/

 صدای ریزش نور ستاره برجدار مادگی خاک/

 صدای انعقاد نطفه معنی /

 و بسط ذهن مشترک عشق

صدا، صدا، صدا،

 تنها صداست که می ماند.

دکتر رضا براهنی در تحلیل این شعر فروغ، و چگونگی این صدا در کتاب کیمیا و خاک، برداشت ها و کشف های قابل توجهی دارد که خوانندگان این مطالب را حوالت می دهم به رجوع این مکاشفه ها. براهنی در جایی از این بررسی می گوید: »مکانیسم بیان این صدا استعاره است (تنها صداست که می ماند) چرا؟ به دلیل اینکه حیات نوع بشر طولانی تر از حیات حکومت ها، تاریخ ها، رسانه های جمعی، نهضت های سیاسی و اجتماعی و انقلاب ها و ضد انقلاب هاست. حیات هنر به طول حیات نوع بشر است همه می گذرند و آن صدا می ماند. هنر نسبت به تاریخ فراروی می کند به دلیل اینکه ریشه هایش قوی تر از آن است. هنرمند از سلال? درختان و از تبار گلها، حتی تاریخ مصنوعی است. وظیفه شعر تذکّر طبیعت قدیمی، ازلی و ابدی و دائماً متحول انسان است«

در این تحلیل براهنی، صدایی که در این جا استعاره می نماید، ناگهان معنای تحت اللفظی پیدا می کند. صدا اساس زبان است. کسی که حرف می زند، نخواهد ماند، صدایش خواهد ماند. گویند? حرف، خوانند? آواز و سرایند? شعر خواهند گذشت، حرف و آواز در شعر یعنی صدا، خواهد ماند. صدا آن کیمیاست.

محمد رحیم اخوّت با نگاهی به بی کرانگی شعر و با یادآوری باورهای هایدگر نسبت به وضعیت شاعرانگی می نویسد:«شعر به عقیده هایدگر دارای خاصیتی است که از خواست و اراده ما بیرون است. شاعر نمی تواند اراده کند که شعر بگوید، شعر خودش می آید و ما هم که خوانندگان شعر او هستیم نمی توانیم به خواست و اراده خودمان در برابر آن واکنش ابراز کنیم. باید به شعر تسلیم بشویم و بگذاریم روی ما کار کند«.

از دیدگاه برخی از صاحب نظران، شعر سیالیتی است که لحظه های ما راغنی می سازد و آن شکوه مخیل را با وارد کردن بازی گوناگون از دسترس دور در دسترس نزدیک ما قرار می دهد. شعر تمام آن چیزهایی را که ما به حکم عادت گرچه در هر لحظه در کنار ما هستند اما از ما بسیار دورند به ما برمی گرداند و به همین دلیل هم چیزی فراتر از تعریف و نظریه است. شعر در عین حال که در بستر زمان رشد می کند، زبان را از قید آگاهی صرف و تاریخیت خود نیز رها می سازد. بنابراین نوشتن در مورد شعر و صدور تعریف و در نظر گرفتن نظریات هنگام تحلیل و بررسی آن نمی تواند تنها تداوم آگاهی باشد بلکه یک مبادله است. یک بازی است بازی ای که با طرح سلیقه ردّ یا تایید دیگر بسیار متفاوت است. و تفاوت آن ناشی از خلاقیتی است که آگاهی و شعور نویسنده و منتقد، وقتی درگیر بازی بودن و انتقال در رابطه با یک اثر می شود به آن دست می یابد و آن را پرورش می دهد».(داریوش معمار، فصلنامه شماره 11 و 12 گوهران)

عبداله صمدیان از شاعران معاصر اهل ارومیه و ساکن تهران است. این شاعر با نثر زیبا و شاعرانه اش چشم اندازی متفاوت درخصوص جایگاه شاعری و وضعیت شاعرانگی دارد فرازهائی از نظرات او را با هم می خوانیم:

»شعر جز عشوه پرشکوه جانی کنشمند نیست و جز این اگر باشد، بازی است، موج بازی است، هر چند به ظاهر تحسین برانگیز باشد. شاعر، اندیشمند نستوهی است که هراز گاهی، از بیکرانگی اندیشه، به ستوه می آید، ستوهش را در شعر می ریزد و ردّی درخشان بر جادّه می نشاند و ردّ می شود جان های بی شکوه طفیلی شعرند، هر چند شهره شهر باشند، چرا که شیّادانند و نادانند و شعر با نادانی نمی خواند، شعر اعتراف نامه نادانی دانایان است، شعر دانش رقصان است«.

از نظر محمدرضا خسروی شاعر معاصر خراسانی، شاعر هشدار دهنده است. شاعر با درک و فهم و شعوری که باید دارا باشد، برحذر دارنده است، شاعر پیشرو است. شاعر در کاروان گذار بشر از وادی زندگی در زمره سالاران و سروران قافله است. او باید واژه ها را از طریق کارگاه و پالایشگاه شعر، در خدمت هدفی از هزاران هدف زندگی بگیرد. شور آفرین باشد، تسّلی بخش باشد، دمساز باشد، حکیم باشد، روایت کند، حکایت کند، شاکی باشد، شاکر باشد، معترض باشد، امیدها را برانگیزد، هیجان ها را مهار کند، شوق ها را و شادی ها را رسم کند، تنهائی را پر کند، دل ها را خالی کند، جان را و جهان را و پیر را و جوان را به مدد شعر متحول و منقلب و دیگرگونه سازد و هیچ کاری که نکند شاعر باید همچون کیمیای باده و عشق بتواند آنچنان را آنچنان تر کند و نمونه را در همین روزگار خودمان نگاه کنید به دفترهای شعر سیمین بهبهانی که با درکی ژرف از تحوّل عصری، همه این انتظارها را برآورده است بی که حتی بر نظام مشروع شعر بشورد.

این سخنان شیوای خسروی این شعر مولوی را در ذهنم تداعی می کند:

نور یابد مستعد تیز گوش

کو نباشد عاشق ظلمت چو موش

دکتر مریم مشرّف در کتاب مرغ بهشتی که دربار? زندگی و شعر استاد شهریار به تقریر درآورده است در جایی می نویسد « ملاک شعر بودن یک شعر از نظر او (شهریار) در وهله اوّل قدرت تاثیر در خواننده است نه تازگی و غرابت مضمون و کلمات شعر از نظر او در وهله اول باید اثرگذار باشد تازه در آن وقت است که می شود دربار? تازگی آن بحث کرد و چیزی گفت. حتی اگر شعری وزن نداشته باشد ولی گیرا باشد باز شعر است».

در این کتاب دکتر مشرّف به نقل سخن شیوائی از خود شهریار می پردازد که بدین شرح است:

»سالهاست در کشور ما صحبت از شعر تازه و کهنه است. غالباً از من می پرسند که عقید? شما درباره اشعار جدید چیست؟ چیزی که مسلم است تنها تازگی کافی نیست که چیزی را مقبول خاطر همه بسازد. یک قطع? ادبی فرض کنید مال عهد دقیانوس، اما هم مطلبی دارد سودمند و هم شعر است یعنی نفوذ و تاثیر دارد. قطعه دیگری فرض کنید از حیث سبک "آخرین سیستم" ولی نه شعر واقعی است و نه مطلب مفیدی دارد. شما این دو قطعه را در محلّه کوران هم ببرید قطعاً اولی مقبول است و دوّمی مردود. فرض کنید بنده قطعه ای ساخته ام که مدعی است من هم شعر هستم و هم تازه شروع می کنیم به خواندن. اگر هیچ تاثیری در ما نکرد که اصولاً شعر نیست و موضوع منتفی است اما اگر ثابت شد که شعر است، از نظر تازگی تجزیه و تشریح می کنیم«.

دکتر مشرّف در شرح این سخن شهریار و نگاه او به وضعیت شاعرانگی در همان کتاب می نویسد: »از نظر او (شهریار) دو نوع تازگی داریم یکی تازگی موضوع اثر و دیگر تازگی روح اثر. تشخیص اولی، عقلی و استدلالی ولی تشخیص دوّمی ذوقی و استنباطی است. این تازگی دوّم همان طراوت خاص و نکت? "یدرک و لا یوصف" است که "آن" می نامیم و شهریار آن را روح تازه نامیده و از تعریف آن خودداری کرده است. او "تازگی روحیه و تازگی موضوع و مطلب" را دو شرط اساسی تازگی شعر می داند و سادگی و رمانتیسم را از شرایط فرعی و تکمیلی چنین آثاری می شمارد«.

در سطور بعدی این کتاب دکتر مشرف نگاه شهریار را نسبت به وضعیت شاعرانگی چنین توصیف می کند:

«از مجموع سخنانی که شهریار در مقدمه های خود بر چاپ های مختلف دیوانش گفته است           می توان چنین نتیجه گیری کرد که شهریار از چهار ویژگی شعر سخن گفته است:

1- قدرت نفوذ و تاثیر 2- تابلو سازی رمانتیک 3- نزدیکی شعر به زبان مردم 4- تازگی روح و موضوع»

برخی از اندشمندان برآنند که شعر مثل هر چیز دیگر، صورتی دارد و ماده ای. صورت آن وزن کلام است و این وزن ما به الاختلاف آن است از داستان و موسیقی. شعر سخنی است موزون داستان سخنی است بی وزن، موسیقی وزنی است بی سخن. امّا شعر به سبب ماده یا محتوای خود چیزی است بیش از سخن موزون. شعر سخن موزونی است که ادراکات و عواطفی دربر دارد. به عبارت دیگر، شعر مانند هنرهای دیگر، گذشته از نظام های صوری خود شامل تصویرهای پرمعنی و عواطفی شدید است. پس شعر از سه عنصر آفریده می شود:

1- وزن 2- تصاویر جزئی حسی 3- عواطف شدید

زبان به منزله دنیای صغیری است که دنیای کبیر جامعه انسانی را به صورتی فشرده منعکس       می کند هر لفظی از آن سبب که وابسته اشیاء و امور است، ادراک یا تصویر ذهنی نسبتاً مشخصی در ذهن انسان بیدار می کند و این تصویر، موافق ما بازاء خود، عاطفه ای بر می انگیزد. گوینده ادراک و عاطفه ای را که خود آزموده است با بیان کلمه، به دیگری انتقال می دهد. برای آن که گوینده بتواند ادراک وعاطفه جدید به شنونده برساند یا ادراکات وعواطف موجود او را دگرگون سازد، باید بین او و شنونده، دنیای ادراکی مشترک و نیز عوامل دلالت مشترک وجود داشته باشد. این دنیای ادراکی مشترک انسان ها همانا واقعیت است». (دکتر امیرحسین آریان پور، تحقیق درباره جامعه شناسی هنر درباره خاصیت و موجودیت شعر)

بر اثر بستگی ادراک به عاطفه هر کلمه علاوه بر ادراکی که در شنونده پدید می آورد عاطفه ای نیز به او می دهد. بطور کلی هیچ کلمه ای نیست که در روابط انسانی و نه فی حد ذاته، متضمن دو جنب? ادراکی و عاطفی که البته از یکدیگر جدایی ندارند، باشد. اما شاعر برخلاف عالم معمولاً کلماتی را برمی گزیند که بار عاطفی سنگین تری دارند چون جنب? عاطفی کلمات ناشی از اشیاء و اموری است که در طی زندگی اجتماعی با آن کلمات همراه بوده اند پس جنبه عاطفی کلمات برای اعضاء یک گروه اجتماعی کمابیش همانند است. در این صورت عواطف و نیز ادراکاتی که گوینده به شنونده می دهد، با آن که فردی و خصوصی به نظر آیند باز خصلت جمعی دارند متعلق به جامعه ای هستند و در خارج از آن جامعه دقیقاً دریافت نمی شود. از این جاست اگر به تفسیر شعر بپردازند و یا آن را به زبان دیگری ترجمه کنند شور عاطفی اصیل آن از میان می رود. کلمات چه به صورت مجزّا و چه بصورت مرکب به ما تصاویر ذهنی می دهند. تصویر ذهنی شاعر عین ادراکات حسی او نیست بلکه تراکیبی است از ادراکات حسی که بوسیله شاعر تنظیم شده است. شاعر موافق حال خود از میان تصاویر زبانی، برخی را عیناً برمی گیرد و برخی را دگرگون می کند و از این گذشته، دست به ساختن بعضی تصاویر می زند. به این معنی که پس از ادراک حسی، به تامل و تعمّق می پردازد و به نیروی بینش خود، به کلمات و اوزان، نظام و مایه و توانائی عظیمی می بخشد. از این رو تصاویر شاعرانه نمودار شخصیت شاعر و متضمن فلسفه حیات اوست.چگونگی رفتار شاعر در زمینه انتخاب سنن هنری و قبول و ردّ و تغییر تصاویر لفظی موجود و رایج کاری بس دشوار و ملاک توانائی شاعر است.(همان)

بعضی ها  شعر را چنین تعریف کرده اند: بیان واقعیت به صورت تصاویر لفظی . یعنی بازنمائی عینی و حسّی و جزئی واقعیت به وسیله تصاویر لفظی جزئی. شعر با تصاویر جزئی خود، عواطف وابسته اشیاء و امور زندگی را منعکس می کند و تاثیر عمیق آن از اینجاست. شاعر با شعر گویی، عملاً پراکندگی اندیشه خود را از میان می برد و شنونده به وساطت دنیای مشترک واقعیت و تصاویر و اوزان زبانی، در این آزمایش شریک می شود. شعر به مدد وزن و تصاویر عینی، عواطف شدیدی در فرد پدید می آورد. او را از واقعیت ادراکی حال غافل می کند، به دنیای موزون و دلنشین می برد و از ناسازگاری های موجود آزادش می سازد ولی کار شعر تنها همین نیست. این نیمی از وظیفه شعر است، نیمه منفی، نیم دیگر نیمه مهم و مثبت است، سیر دنیای بسامان آرزوها تغییری بر انسان عارض می کند، به طوری که چون به ندای واقعیت از خیال بیرون آمد، خود را دیگرگون می یابد. او دیگرگون شده است. وحدت عاطفی و ادراکی تازه ای به دست آورده است، اما واقعیت ظاهراً تغییری نکرده است، همان است که بوده است. پس موافق، انتظام پرشور تازه ای که در وجود خود احساس می کند برای تغییر واقعیت به مقابله آن می شتابد. انسان به نیروی شعر، از واقع به خیال، و از ممکن به محال می رود. در آنجا سرمست می شود و این سرمستی او را دگرگون می سازد. پس با حال تازه ای به عالم واقع و حوز? ممکنات بازمی گردد و برای نزدیک کردن واقع به خیال و ممکن به محال، تلاش می ورزد. (دکتر امیرحسین آریان پور)

از این بیانات می توان نتیجه گرفت که دنیای شعر، دینای ظاهراً ثابت "وجود" یا "بود" نیست، دنیای متغیّر "کـَون" یا "صیرورت" است. کار شعر دگرگون ساختن هستی بالفعل و تحقق هستی بالقوّه است.

 منبع: هفته نامه دنیز، شماره 11- مورخ 22/ 12/ 90


  

نوروز پیروز

نوشته دکتر ابراهیم فتح الهی

 

درک نبض زمان و ثبت وتدوین آن یکی از شاهکارهای هوش انسانی است . پی بردن به اسرار هستی و نظم دقیق آفرینش و کشف سناریوی عالَم فقط از عقل آدمی برمی آید . گردش منظم زمین به دور خورشید و رفت و ‌آمد منظم شب و روز یکی از آیات الهی در آئینه خلقت است . درک این همه زیبایی و نظم جز باهوش و خرد و معرفت میسّر نیست . دستیابی به این معرفت برتر ، پیوند آدمی را با نظام هستی به دنبال دارد .

سرگشتگی و گم شدن و عدم درک واقعی از نظام آفرینش بیراهه خطرناکی است که گرفتاری در آن به نابودی حتمی انسان منجر می شود . اینکه ملّتی درک هوشمندانه ای از نظام آفرینش داشته و تقویم زمانی خود را بانظام طبیعت هماهنگ کند نشانه هوش سرشار است . اوّل فروردین در گردش کره زمین به دور خود تنها روزی است که روز و شب آن کاملاً باهم برابر بوده و هریک 12 ساعت کامل هستند که سعدی شیراز به نیکویی آنرا وصف کرده است :

بامدادی که تفاوت نکند لیل ونهار       

خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

آری اول فروردین اعتدالی ترین نقطه درگردش کره زمین است . نوروز ایرانی با الهام گرفتن از اعتدال طبیعت پدید آمده است . و رویکرد اعتدالی در تقویم زمانی ایرانیان نشان از باور دیرینة آنها به عدالت گرایی و مهربانی و مهرورزی دارد و این مفاهیم همگی ریشه در دینداری همیشگی ایرانیان دارد . تاریخ بشر به یاد ندارد که ایرانیان با هویتی غیر دینی زیسته باشند. دینداری آمیزه جان مردمان ایران بوده است لذا هنگامیکه پیامبر آخر الزمان ظهور می کند ایرانیان جزء اولین ملّت هایی هستند که شیفتة پیام او می شوند چرا که پیام اسلام نیز پیام عدالت و مهرورزی است و این بافطرت پاک ایرانیان پیوندی دیرینه و عمیق دارد .

سلمان فارسی، آن آزاده مرد یکتاپرست ، سمبلی از شعور و حقیقت جویی و روح جستجوگر ایرانی است که برای رسیدن به حقیقت سرزمین ها را زیر پا می گذارد و آنچنان در نزد منادی وحدت و عدالت مقرب می شود که نشان (سلمان منا اهل البیت )  را از زبان پیامبر اکرم (ص) دریافت می کند . اسلام نیز که وارد ایران می شود آداب و رسوم حق طلبانه و عدالت جویانه و مهرورزانه ایرانیان را ارج می نهد، نوروز را پاس می دارد ، زشتیها و پیرایه ها و خرافات را از آن می زداید و نمادهای عزّت و گذشت و پاکی و پاکیزگی و وحدت و همدلی و همزیستی و نوع دوستی و صله رحم و دید و بازدیدها و تکاندن جان از غبار ایام را ارج می نهد . بدینسان نوروز و پاسداشت مراسم آن جزء آداب اسلامی ما ایرانیان می شود . و سفره هفت سین مزیّن به قرآن می شود و مراسم حلول سال نو با دعا در پیشگاه قرآن آغاز می شود و تفأل به دیوان حافظ، که خودش لسان الغیب است و دیوانش ترجمان قرآن، جزء آداب سفره هفت سین می گردد.

این آئین های زیبا الهام گرفته از زیبایی طبیعت در نوزایی دوباره و تحول شگفت انگیز آن هستند. فرزندان این آب و خاک از هر قوم و نژاد و آئین و مذهبی که باشند چون رنگین کمانی در آسمان عشق و وحدت می درخشند و آئین های نوروز همبستگی ملی اقوام گوناگون را در جغرافیایی به نام ایران تضمین می کنند و همه کسانی را که بر خاک ایران زاده شده و بر شانه های آن بزرگ می شوند،‌گرد شمع وحدت خود جمع می کنند.

همه اینها دلایلی هستند که چنین آیین هایی را دوست داشتنی و یه یاد ماندنی و فرهنگ آفرین می کند.

نوروز طراوت دوباره طبیعت و زنده شدن دوباره جانهاست. طراوت طبیعت نوید بخش زندگی و پیام آور این حقیقت بزرگ است که زندگی امری پایدار و ابدی است. سکون و سکوت در خلقت الهی راه ندارد و خلاقیت حق تعالی پایان ناپذیر است.

پویایی اصلی ترین عنصر در استمرار نظام آفرینش است. جوهر نظام هستی ، با تحول و نو شدن آمیخته است و به تعبیر مولوی:

هر نفس نو می شود دنیا و ما       

بی خبر از نو شدن اندر بقا

بقای نظام عالم در نوزایی است. هیچ چیز تکرار گذشته نیست. طراوت و زیبایی جهان محصول تحول و دگرگونی آن است. بعد از فصل برگ ریزان و سرمای زمستان همواره بهار دل انگیز فرا می رسد؛ جان ها را نوازش می دهد و دل های مرده را بیدار و هم نوایی با طبیعت را به انسان گوشزد می کند.

راستی چه رازی است در جهان هستی؟ چه تکاپو و چه تحول شگرفی است؟ نو شدن و طراوت و تازگی طبیعت چه پیامی دارد؟ رنسانس یا نوزایی طبیعت بیانگر چه حقیقتی است؟ انسان در این نظام کیست؟ و در دفتر کردگار چگونه باید معرفت بیندوزد؟ چه نیکو سروده است استاد سخن، سعدی شیراز:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار      

هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

آیا می توان شاعری را یافت که بهاریه ای نسروده باشد. مگر نه این است که شاعری از جنس شعور است؛ و همواره شور و مستی عشق است که روح شاعر را به هیجان می آورد. پس هر که عاشق است پیوندی با رمز و رازهای هستی دارد و بهار اوج این زیبایی هاست. باید همدم بهار، سرود عشق را بر زبان جاری ساخت:

عاشق شو ورنه روزی، کار جهان سرآید   

ناخوانده درس مقصود در کارگاه هستی

خداوند حقایق را در پهنه طبیعت به نیکویی نمایانده است. طبیعت آینه تمام نمای خلاقیت حضرت حق است و بهار زیباترین تابلوی آفرینش که روح آدمی را به آرامش ،‌توازن، اعتدال و عشق ورزی فرا می خواند و چه هوشیارانه ایرانیان روز اعتدال طبیعت را به عنوان سرآغاز سال جدید انتخاب کرده اند و آن را نوروز نامیده اند.

نوروز از دیرباز همزاد ایرانیان بوده و همواره گرامی داشته شده است. تحول دوباره طبیعت و نو شدن آن نوید بخش بیداری دل هاست و گواهی آشکار بر رستاخیز نهایی جهان است.

این بهار نو ز بعد برگ ریز           

هست برهان بر وجود رستخیز

پیامبر گرامی فرموده است: اذا رایتم الربیع فاکثروا ذکر النشور ( با دیدن بهار، زیاد رستاخیز را یاد کنید.)

آری آفرینش در تحول است و در سیر تکاملی خود به ابدیتی پایدار حرکت می کند . رستاخیز طبیعت هر سال دل های خفته را به بیداری فرا می خواند و آدمی را از انجماد جان و رکورد اندیشه باز می دارد.

طبیعت ساکت و خاموش با نسیمی که از کوی عشق می وزد دوباره به هیجان می آید و آدمی را به تماشای عظمت و زیبایی های قلم صانع فرا می خواند. برای رازگشایی از اسرار هستی باید با صنع خدا هم آواز و هم داستان شد. محرمیتی لازم است و سنخیتی باید به وجود آید تا فهم جان حاصل شود و گرنه در تماشا گه راز، نمی توان بهره ای جست.

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز      

دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

هم سویی با طبیعت،‌هم آوایی با نوای پرندگان ،‌همدلی و دلدادگی با اسرار پر رمز و راز آفرینش ،‌انسان را از تعلق به مادیت و اسارت تن نجات می دهد و آهنگ پرواز او را به ماورا؛ آنجا که حقیقت حق را می توان به نظاره نشست،‌سوق می دهد.

این است فلسفه بهار و نوروز ؛ روزی نو برای نو شدن،‌گسستن از تعلقات مادی، شکستن قفس های مادیت ،‌از قالب تکرار بیرون آمدن،‌به آهنگ واحد هستی رقصیدن، عشق را دیدن و مقهور عشق بودن و با عشق شعله ور شدن!

عشق قهار است و من مقهور عشق   

چون قمر روشن شدم از نور عشق

 

منبع: دو هفته نامه دنیز، شماره 11، مورخ 22/12/ 90

 

 


  

هاشم بیگ ثاقـب دن ایکی غزل

نمایش تصویر در وضیعت عادی

 (ثاقبین شکلی)

یازان:مصطفی قلیزاده علیار

هاشم بیگ ثاقب (1870- 1931) آذربایجانین گؤرکملی معارف پرور شاعرلریندن دیر. اونون دیوانی ایکی ایل بوندا اول باکو دا حؤرمتلی عالم، تدقیقاتچی دوستوم حاج مصطفی مایل اوغلونون علمی تشبثی ایله چاپ اولوبدور. حاج مصطفی بیر جلد منه گؤندردی و من او دیوانی حاقدا بیر تدقیقاتلی مقاله یازدیم و « ثاقب باکویی نین الهام منبع لرینه بیر باخیش» آدی آلتیندا تبریزده چاپ اولونان « سرخاب» روزنانه سینده و اورمیه ده چاپ اولان « آراز آذربایجان» هفته نامه سینده ( هر ایکی سینده 1390- جی ایل اردیبهست آییندا) چاپ اولدو. مقاله نین سونوندا ایکی غزل ده ثاقب دن گتیرمیشدیم. بئله لیکله ایلک دفعه اولاراق الله تعالی نین توفیقی ایله من ثاقبی ایراندا تانیتدیردیم و بیرینجی دفعه او باره ده مقاله یازیب، چاپ ائتدیم و شاعرین شعرلریندن و ال یازمازلاریندان دا نمونه گتیردیم. سونرالار بعضی لری همان شعر لر و ال یازمالاری اؤز کتابلاریندا گتیریدیلر و اصلی قایناغا هئچ بیر اشاره ده ائتمه دیلر!... الله انصاف وئرسین! .. هر حالدا، بورادا ثاقبین همان ایکی غزلینی گتیریرم:

1) غزل

هئچ بیلمدیم کیم ائتدی منی مبتلا سنا

نادیده ائیلدیم دل و جانی فدا سنا

بیر من اسیر اولمامیشام دام زلفووه

حیران اولوبدو گؤر نئجه شاه وگدا سنا

اغیار یئتدی وصلووه، قان ائتمه باغریمی

سیندیرما قلبیمی، اوتورور چوخ بها سنا

ای دل دولانما کویینه اول ماهپاره نون

پیوسته یوز وئرور غم و درد و بلا سنا

لعلوندن آلدی کام دل ای شوخ، هر یئـتـن

دل قانه دؤندی کیم، دئیه جک بی وفا سنا

ای قان اولان کؤنول، بو مَهَه اویما، ال گؤتور

اویموش رقـیبه، ائیلمه ییر اعـتنا سنا

گیسوی زلف یاره اسیر اولماغـین یئتـر

بخت قـرا اودور، دئیه بخت قرا سنا

دست تملق هئچ کسه آچما زمانه ده

گر کاسه – کاسه خون دل اولسا غذا سنا

حالیندان اولمادون گئنه آگاه ثاقبین

عشقون یولوندا اولدی عجب خاک پا سنا.

 

     2) غزل

گؤردی عمرینده نه لذت او کی دونیا دوتدی؟

چکدی بوش زحمت بیجا، رهِ بیجا دوتدی

گؤردی باشدان آیاغا غصه و غمدور بو جهان

دئمه مجنون نه ایچون دامن لیلا دوتدی

نفسوون دوشمنی فرعون کیمی اولما ، حذر ائت

وئرمه دی دقت او، بیر دم اونی دریا دوتدی

رتبه سین ائیله دی کم، سؤیله دی « رَبی اَرنی»

باخ بو موسی یه، عجب گؤر نه تمنا دوتدی

دولانور گؤز قاباغیندا او پری چهره مدام

گؤرمه یور الده نچون بس یدِ بیضا دوتدی

کیشی عیسی کیمی اولسون گره ک، ای واعظ شهر

قاچدی بو خلقدن، افلاکده مأوا دوتدی

ای خلیله اودی گلزار ائله ین شیرین لب

داغ هجرین دل دیوانه ده مین جا دوتدی

عالمی ائیله دی بیر قان چان چاناغی اهل غرض

نه ایچون عالمی بس بیر بئله غوغا دوتدی؟

گؤسترور یول منه چوخسی:«بو یول ایله گئده سن!»

نچون ای دل، اؤزی ایمدی ره دونیا دوتدی؟!

باده کوثره بالمرّه دخی میل ائله مز

لبوون فکری ایلن کیم می ِ مینا دوتدی.

 


90/12/20::: 12:11 ص
نظر()
  

نباتی نین عرفانی شخصیتی (اختصارلا)

اکبر حمیدی علیار

آذربایجانین آدلیم عارفلریندن و باجاریقلی و گوجلو شاعرلریندن اولان حکیم سید ابوالقاسم میر یحیی اوغلو نباتی1191 -نجی ه.ق قره داغین دوغو دیزمار ماحالیندان اولان اوشتوبون کندینده حضرت پیغمبره منسوب اولان محترم بیر عائیله ده دونیایه گؤز آچدی :

محترم اوغلویام آدیم نباتی / ذاتیمیز هاشیمی اصلیمیز عرب

هاشیمی یم وارث فخرالکلام /   بیزلره بو شیوه آباییمیش

حکیم نباتیدن 5000 بیت دن آرتیق شعر، فارس و تورک دیللرینده بیزه یادگار قالمیش و او اؤز شعرلرینده نباتی، مجنون، مجنونشاه و خان چوبانی تخلصلری ایله اؤزونو تقدیم ائتمیشدیر.

عرب، فارس و تورک دیللرینی مکمل بیلمک حکیم نباتی یه مختلف فلسفی و عرفانی مکتبلری آراشدیریب اؤیرنمه یی ممکن ائتمیشدیر، مقدس قرآنی ازبردن بیلن حکیم جوشغون هوشو واسطه سی ایله کلاسیک ادبیاتی دا دریندن اؤیره نیب و غزل شعرینه اؤز دامغاسینی وورموشدور، البت کی اونون شعرینده اولو فضولی نین عرفانی، حکیم خیامین فلسفی ادراکی و آذربایجانین شفاهی خالق ادبیاتی تأثیرسیز اولماییب آمما شاعر، حافظه اؤزللیکله ارادتینی وورغولاییر :

 جورعه کش مئیکده حافظم /  وه نه عجب گؤوهر غرراییمیش

دئمه لی ایک حؤرمتلی حکیم، شاعیر اولوب معنوی مقاملارا چاتماغی بیر آلله وئرگیسی آدلاندیریر:

گوجونن دگول عزیزیم بو شهاب عشق دور عشق       

کی او برق نخل ایمن هر اودون ییغانه گلمز

بیلدیگیمیز کیمی اسلام عرفانی آلتی اساس مرحله دن عبارتدیر کی هر بیر مرحله اؤزو ده آلتی پیلله یه بؤلونور، بو اساس مرحله لر بونلاردیرلار: حرکتی باشلاماق و هدایت ائله مک - علاقه لری غئیردن کسیب یولدا اولان مانعه لری قالدیرماق- باشلانیشدان مقصده یولا دوشوب گئتمک- بو یولدا(سلوک یولوندا) اوز وئرن حاللار- وصال و اوندان سونراکی حاللار- حرکتین سونو و فنادا دایانماق(توحید یا وحدت)؛ بو مرحله لری حکیم اوغورلا بیر - بیر گئریده قویوب و بو اونون شعرلرینده کسگینلیکله حس اولونور، او عشق یولونا قدم قویماغینی بئله افاده ائدیر:

یار اتگیندن الون اوزمه بودور راه عشق                      

گؤزله اونی عالمی تابع و مینقاد قیل

و بو مرحله نین پیلله لریندن اولان ایسته مک(ارادت) و توکل مقاملارینا بئله توخونور:

توشه راه فنا بیرجه توکّلدو بس           

سو یئرینه گؤزلرین دجله ی بغداد قیل

سن بئیله بیلوردون کی اؤزون عاشیق اولوبسان   

کول باشینه اولسون

دور پوفله اوجاقی بو اودون یاشدور آلیشماز      

 اؤز باشینه یانماز

او سئوگی نین مکانی اولان اوره یی و اوره یین صاحبی اولان انسانی بو سایاق دیه رلندیریر:

سجده ی حق اولدو چون زومره ی انسانه فرض   

 سجده ی انسان اولوب جومله ی امکانه فرض

غافیل ایدیم بو دیلِ دیوانه دن      

دیل دئمه اوغلان بو کی دریاییمیش

بعضیلر عرفاندا گاهدان بیر شک و شوبهه و شرکه اوغراییرلار و بو مرحله نی بیر پیلله ساناراق اوندان اؤتوب یوکسه لیرلر، حکیم نباتی نین ده حیاتیندا بئله حاللار دفعه لرله اوز وئریب و او یول بویو چوخ ائنیش-یوخوشا دوشموشدور:

پر و بال خسته دارم هله لنگ لنگ لنگم          

 تن زار و خسته دارم هله لنگ لنگ لنگم

نه ز کافم و نه از نون نه ازین دو حرف بیرون    

نه نباتی یم نه مجنون هله لنگ لنگ لنگم

 البته بو ایلکین مرحله لرده دیر، قطعاً حکیم بونلاری گئریده قویوب موراقبت، مواظبت و گؤزله مک پیلله لرینه کئچمیش و شریعتله عینی استقامتده اولان اصیل اسلامی عرفانینی داوام ائتمیشدیر:

دوتگینن دامن شریعتدن /  ائیله حفظ مراتب اسلام

حکیم نباتی بو  مقاملاردان دا اؤتدوکده شوق و تسلیم مقامینا چاتمیشدیر:

صنعان کیمی تسبیح و ردانی اودا سالدیم

ترسا دئدین اولدوم

 شیمدی دییه سن دور اوده گیر منده نه یارا

موقوف بر ایما

و بو تسلیم اولماق اونون معرفتیندن یارانمیش و  نئجه دئیه رلر بهیشت- جهنم اونون داورانیشیندا و عملینده ائتگیسیز اولموشدور:

بیری صهبادن اولور مست بیری مینادن             

منی دیوانه قیلوب بیر گؤزو شهلا شهلا

نه بیلوردوم کی پنیر هانسی دو یا ماست ندور         

 ائیله دون سن منی بیر عاریف دانا دانا

بوتون عارفلر و بو یولو باشا وورانلار -عرفان یولوندا رهبرسیز و باشچی سیز مقصده چاتماق ممکن دئییل-دئییرلر ، حکیم نباتی ده بو قایدادان غافل اولماییب :

گؤرجک ابدالی اؤپ ایاغیندان        جان فدا ائیله قوم اوتاده

قورخمه موج دن، ناخدا کیمی کئچ بو کشتی دن/شهریاره باخ

سن گئدنمه سن اول قره نلیقه خیضری تاپگینن/سال قباقینه

عرفانین سون مرحله لرینده عارفین گؤزو، قولاغی، دیلی و بوتون وارلیغی اؤز اختیاریندان چیخیب یارادانین ایستگی و اراده سی ایله داورانیر، باشقا سؤزله دئسک بو یئره چاتان عاشق و عارف "اناالحق" سؤیله ییر، گؤرک نباتی حضرتلرینده بو نئجه دیر:

بئیله مستم بیلمرم کیم مئی ندور مینا ندور   

 گول ندور بولبول ندور سونبول ندور صحرا ندور

یئتدی عؤمرون آخیره سن بیر نباتی بیلمدون   

کیمدو گؤزدن او باخان یا دیلده بو گویا ندور

مؤعجزات همه پیغمبر اولور مندن عیان       

بیلمک اولماز منی بیر سیرر هوئیدایم من

اولو شاعر و عارف حکیم سید ابوالقاسم نباتی عمرونون سون ایللرینده محتشم عارف شیخ شهاب الدین اهری حضرتلری نین مرقدینده اعتکاف و عبادته مشغول اولوب معنوی مقاملاری الده ائتیکدن سونرا اؤز دوغما کندینه قاییدیر و دونیادا هئچ بیر آرزیسی نین قالماماغینی آشاغیداکی بیتلرینده وورغولایاراق "یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه" شریفه سینه سس وئریر و 1262-نجی ه.ق ایلینده اوشتوبون کندینده دونیاسینی ده ییشیر و اؤز سئوگیلیسینه قوووشور :

- نباتی دور هر سحرگاه        اوخو حمد و قل هو الله   

قالمادی الحمد لله              آرزون دونیاده دونیاده

منبع: دنیز نشریه سی، نؤمره 8 – تاریخ 28/10/90 – اورمیه شهری

 


90/11/2::: 3:37 ع
نظر()
  

شهریار و موسیقی

·        اکبر حمیدی علیار- تهران

 

آذربایجان، ایران و دونیا شاعیری "شهریار"دان هر نه قده ر یازیلسا و دئییلسه، یئنه ده یئری وار. دوزدور کی، اوستادین دوستلاری، تانیشلاری، ادبیاتچی لار و باشقالاری اونون باره سینده چوخلو مقاله لر و کتابلار یازیبلار آمما اونون دیوانین اوخویان هر بیر کیمسه ده بئله بیر حیسس یارانیر کی اوستادا گؤره بیر سؤز دئمه لی دیر و بو، شاید اوستادین بو بیتی نین مصداقی اولابیلر کی بویورور:

 شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق   

به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی.

شهریارشیناسلیق و شهریار تانیما اوزره، چئشیتلی موضوعلاردا تدقیق آپاریب چوخلو مقاله و کتابلار یازماق اولار، او جومله دن شهریارین شعر و یارادیجیلیغیندا اولان بو موضوعلارا دایر: قرآن، عرفان، حضرت علی (ع)، کربلا حادثه سی، شهریار و حافظ،، آنا، آتا،سربست یا خود آغ شعر، کند یاشاییشی، خلق شفاهی ادبیاتی، یئنی یارانان سؤزلر و ترمین لر، ایران اسلام انقلابی خصوصاً عراقین ایران علیهنه تؤرتدیگی قبول ائدیلمز آغیر محاریبه ، وطن سئورلیک، آذربایجان و قفقاز مسأله لری، قادین حقوقلاری، بین الخلق قایغی لار، استعمارچیلیق، موسیقی و سایره. بو سونونجو ژانر اوزه رینده قیسا بیر اشاره لر اولونور:

هامییا آیدین دیر کی شعر ایله موسیقی بیر بیریندن آیریلان دئییل لر،شعر اولان یئرده موسیقی، موسیقی اولان یئرده ایسه شعرین اولماسی قاچیلمازدیر. آنجاق اوستاد شهریارین دیوانینا ساده جه اؤتری بیر باخیشدا دا شعرله موسیقی نین قوشا انکیشاف ائتمه سی و قوشا یاشاییب یاریماغی گؤزه چارپیر و اوخوجو بو ایکی ایلاهه نین ائکیز دوغولماسینا ایمان گتیریر.

شهریارین دیوانیندا آز شعره راستلاشماق اولار کی عمومییتله موسیقی یه، یا بیر موسیقی دستگاهینا یا گوشه سینه یا تصنیفینه و یا موسیقی شخصییتینه اشاره اولونماسین. بعضاً بیر شعر و یا بیر غزل بوتونلوکجه موسیقی یه حصر اولونوب او جومله دن «سه تار عبادی»، «ویولون تاجبخش»، «داغ سنتور»، «صبا می میرد»، «سازلی شاعیر خازنین روحونا تقدیم» باشلیقلی شعرلر و س.

منجه شهریارین موسیقی ایله تانیشلیق و باغلیلیغی و سحرکار موسیقی نغمه لری نین، اونون روحوندا بوراخدیقی ائتگی وتأثیر اوچ دؤورده باش دوتوبدور:

 بیرینجی دؤور عبارت دیر اوستادین اوچ ایللیک کندده یاشادیغی دؤوردن؛ بیلیرسینیز کی، اوستاد تبریزده آنادان اولوب، اوچ یاشینا قده ر اوردا یاشاییب آنجاق مشروطه حرکاتیندا، تبریزده گرگین وضعیت یاراندیقدا، آتاسی میرآقا خشکنابی، عائیله سینی و اوچ یاشیندا محمدحسینی آناسی کوکب خانیملا بیرلیکده قاییش قیشلاق کندینه گؤندریر و شهریار6-7 یاشینا کیمی اؤز آنا کندینده بویا - باشا چاتیر و شهریارشناسلارین دئدیگینه گؤره شهریارین آذربایجان شفاهی خلق ادبیاتی ایله درین تانیشلیغی و تورک فولکولورونو اؤیرنمه سی، حیسس ائدیب یاشاماسی و اوستادین تورکجه اثرلری نین خصوص ایله حیدر بابانین یارانماسی نین تمل داشلاری بو اوچ ایللیک کند یاشاییشی دؤورونده قویولوب. دوغروداندا اوشاقلیق چاغیندا گؤردوکلری، ائشیتدیکلری و اؤیرندیکلری بوتون اینجه لیکلری ایله، داشدا قازیلمیش ناخیش کیمی شهریارین یادیندا قالیر و حیدربابانی اوخویان هر کیمسه اولورسا، اوستادین اوزون ایللر بویو کندده یاشاماسینی تصوور ائدیر. دوزدور کی اوستاد آلتی یاشیندان تبریزه قاییدیب اون دؤرد یاشینا قده ر اوردا یاشاییر آنجاق بو مدتده باشی مکتبه، فارس، عرب و فرانسه دیلینی اؤیرنمه یه قاریشیر. ائله جه  موسیقی ایله ده ایلک تانیشلیغی همان کندده اولان زامان اوز وئریب و شهریار ایلک دؤنه عاشیق سازیندان(قوپوزدان) و عاشیق رستمین مضرابی و سسیندن قوپان سیرلی- سحیرلی نغمه لر و ماهنی لارا اؤز اینجه روحونو اووسونلادیر، حیدربابا اثری نین نئچه بندی بو حقیقتی آیدین شکیلده گؤستریر:

حیدربابا میر اژدر سسلننده

کند ایچینه سسدن کویدن دوشنده

,شیق رستم سازین دیللندیرنده

 یادیندادی نه هؤله سک قاچاردیم

قوشلار تکین قاناد چالیب اوچاردیم؟!

 

حیدربابا کندین تویون دوتاندا

قیز گلینلر حنا - پیلته ساتاندا

بی گلینه دامدان آلما آتاندا

منیمده او قیزلاریندا گؤزوم وار

عاشیقلارین سازلاریندا سؤزوم وار

 

بونلاردان علاوه « اصلی کرم شعرینه حاشیه» شعری و باشقا بیت لر ده بو ادّعانی ثبوت ائدیر. اوستاد شهریاردا موسیقی دویغوسونو اویالدان ایکینجی عامیل، ابوالحسن خان اقبال آذردیر کی، اوستادین اؤز دئدیگینه گؤره اقبال آذر حاج میرآقا خشکنابی نین یاخین دوستو اولموش، هر دؤنه اونون ائوینه گلدیکده باشلاییب اوخویاردی و بوتون قونوم- قونشو اونون ایلاهی سسینی دینله مه یه قاپی- باجا و دام- دیوارا دولاردیرلار. اوستاد شهریار اقبالا حصر ائتدیگی غزلینده بئله دئییر:

به آن خدا که علی شاهکار خلقت اوست  

 ترانه ی تو بود شاهکار موسیقی

اوچونجو مرحله کی اوستاد شهریار موسیقی یه یاناشدیقدا اؤزو ده بو دنیزه جومور، اوستادین تهرانا گلیب و بؤیوک موسیقی اوستادلاری او جمله دن ابوالحسن صبا، حبیب سماعی، عبادی و تاجبخش ایله تانیش اولماسی دیر کی، بو دؤوورده اوستاد اؤزو ابوالحسن صبانین یانیندا سه تار اؤیرنمه یه باشلاییر و کلاسیک موسیقی نی چوخ درین و دوزگون اؤیره نیر و شهریارین سه تاریندا آخان، اوره گینه وورولموش زخمه لرین آخینی صبانی آغلادیر، اوستاد - من هر سه تار چالاندا صبانین گؤزوندن یاش آخیر، تعجبله سوروشورام آخی منیم سازیم سنین سازی نین یوزده بیری اولانماز بو نه سرّدیر؟!-دئییر و صبا – سنین سازیندا باشقا بیر تأتثر وار، من بونو دویورام- دئییر، و شهریارسا صبایا بئله دئییر:

بزن که سوز دل من بساز می گویی   

زساز دل چه شنیدی که باز می گویی

نوای ساز تو خواند ترانه توحید       

حقیقتی به زبان مجاز می گویی

 باشقا بیر یئرده:

باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب   

تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب

شهریار مقامی یاخود موغام موسیقی سینی دریندن بیلمه یینه گؤره موسیقی آنلاملارینی چوخ یئرلی- یاتاقلی اؤز شعرلرینده ایفاده ائدیب، «سازلی شاعیر خازنین روحونا تقدیم» عنوانلی شعرینده 32 موسیقی دستگاه، گوشه و تصنیف لری نین آدینی چوخ مهارتله چکیب و باشقا شعرلرینده گاهدان بیر بیت ده ائتدیگی اشاره لر چوخ ماراقلی دیر:

من این شکسته که خوانم ز سوز سینه به ماهور           

مگر ز ساز صبا بشنوم جواب شکسته

یا:

من عشیران اوخوسام پنجه عراق اوسته گزر      

گؤزلیم تورک اولالی ترک حیجاز ائیله میسن

 

اونو بیزدن آییردی روزگارین ساز و ناسازی 

اونونچون سیزلارام هریئرده گؤرسم ساز چالان واردیر

 

شور فرهاد و عشوه شیرین            

زنده کردی به شور و شهنازت

 شهریار موسیقی نی یئر اوزونون بنده لرینه بیر تانری پایی و بیر روزی بیلیر، حبیب سماعی نین سنتورونا بئله یازیر:

صدای سوز دل شهریار و ساز حبیب    

چه دولتی است به زندانیان خاک نصیب

 و یا ویولون تاجبخش ده بئله دئییر:

به پای ساز تو از ذوق عرش کردم سیر    

که روز وصل تو کم نیست از شب معراج

آنجاق شهریارین دیوانیندا موسیقی ایله باغلی اولان بیت لر دالغالانماقدادیر و بیز بو قونویا بیر گیریش اولاراق هله لیک بو قدره کفایتله نیریک. یئنه ده بیر نئچه نمونه اوستادین اؤز سؤزلری ایله سؤزوموزه سون قویوروق :

بی تار طره های تو مرهم گذار دل       

با زخمه صبا و سه تار عبادی ام.

به پای ساز صبا شعر شهریار ای ترک    

بخوان که عیدی عشاق بیقرار آمد.

آنچه دیدم از نوای زندگی نامبتذل       

ناله سیم سه تارم بود و دیوان غزل.

(منبع: دو هفته نامه «دنیز»، شماره 2 – مورخ 16/07/90 – چاپ ارومیه)

 

 


90/7/19::: 1:4 ص
نظر()
  
<      1   2   3